لغويان مسلمان، متونى شعرى را كه مربوط به دوره پيش از اسلام دانسته مىشود نقل مىكنند كه در آنها الفاظ مشتق از ريشه ن ف س به كار رفته است. قطعيت و تاريخ اين متون در حد فرضيه است. بنابراين بايد منتظر قرآن و آغاز قرن هفتم ميلادى ماند تا در زبان عربى به استعمال مشتقات اين ريشه سامى كه از نظر زماننگارى نيز قطعيت داشته باشد برخوريم. قرآن تنها دو مورد فعل مشتق از ماده ن ف س را نشان مىدهد: و الصبح اذا تنفس (تكوير، 18) ؛ و فى ذلك فليتنافس المتنافسون (مطففين، 26) .
در قرآن كريم مفهوم نفس كشيدن كه از اين ريشه مىباشد و ناظر به nefes (naphes) عبرى مىباشد، مطلقاً به كار نرفته است؛ گواينكه اين استعمال بعدها در عربى بسيار شايع گرديده است. شكل اسمى اين ماده عبارت از نفس و جمع آن نفوس مىباشد؛ نفوس تنها يك بار در قرآن به كار رفته است: و اذا النفوس زوجت (تكوير، 7) (24) .
به گفته Calvenlny، نفس تقريباً همواره در مورد موجود انسانى و نيز به ندرت در مورد خدايان بتپرستان، و به صورت استثنايىتر در مورد جنيان به كار مىرود. زبان قرآن تنها يك نمونه از نفس را با ارزش معنايى معادل وجود انسانى ارائه مىكند: و على الثلاثة الذين خلفوا حتى اذا ضاقت عليهم الارض بما رحبت و ضاقت عليهم انفسهم (توبه، 118). اين استعمال در عربى امروز نيز وجود دارد همان گونه كه در تعبير «ضيق صدر» در آيه و لقد نعلم انك يضيق صدرك بما يقولون (حجر، 97) نيز در عربى امروز وجود دارد.
استعمال نفس به معناى نفحه حياتى در قرآن فراوان ديده مىشود و اين انعكاس عقايد مشترك با ديگر ملل شرق است. به عنوان مثال الله يتوفى الانفس حين موتها و التى لم تمت فى منامها فيمسك التى قضى عليها الموت و يرسل الاخرى الى اجل مسمى (زمر، 42)؛ انما يريد الله ليعذبهم بها فى الحياة الدنيا و تزهق انفسهم و هم كافرون (توبه، 55؛ با اندكى تغيير در آيه 85). واژه نفس در قرآن نظير آنچه در نصوص تورات نيز وجود دارد، مبين يك جوهر اوليه است كه به صورتى عميق، داراى ارتباط با ظرفى موقت (كالبد) است، چنان كه در سفر پيدايش باب 2، آيه 7 آمده و در قرآن نيز به صورت زير آمده است: و اذ قال ربك للملائكة انى خالق بشراً من صلصال من حما مسنون فاذا سويته و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين (حجر، 28 - 29 و با اندكى تغيير در ص، 72 و سجده، [9[a) .
در زبان قرآن برخلاف آن چه در تورات وجود دارد بين نفس به معناى «نفحه حياتى»، «روح گياهى» و بين «روح» تمايز وجود دارد. مشكلى كه پديد مىآيد اين است كه در زبان قرآن، نفس به معناى خون نيست؛ زبان قرآن تحولى بسيار واضح را نشان مىدهد كه گرايش به سوى آزاد سازى واژه نفس از مفاهيم مادى و عينىاى دارد كه در زبان عربى رايج است. اما با وجود ماده زدايى از اين مفهوم، هنوز عناصرى كه مختص ريشه نفس است، منحصر به مفاهيم قرآنى باقى مانده و به همين جهت تصادفى نخواهد بود كه ببينيم نفس در قرآن به صور زير ظاهر مىشود:
الف - جايگاه شهوت پرستى و تمايل به گناه: ان النفس لامارة بالسوء (يوسف، 53) ؛ و من يرغب عن ملة ابراهيم الا من سفه نفسه (25) (بقره، 13)؛ و كذالك سولت لى نفسى (طه، 96).
ب - جايگاه هوس و شكم پرستى: ان يتبعون الا الظن و ما تهوى الانفس (نجم، 23) (26)
ج - جايگاه بخل: و من يوق شح نفسه فاولئك هم المفلحون (تغابن، 16).
د - نفس را بايد مغلوب ساخت: و اصبر نفسك مع الذين يدعون ربهم بالغداة و العشى (27) (كهف، 28). قرآن اين حالت را نيز ترسيم مىكند : يوم تاتى كل نفس تجادل عن نفسها و توفى كل نفس ما عملت و هم لا يظلمون (نحل، 11). آياتى ديگر، برانگيختگان روز حشر را تصوير مىكند كه مضطرب از خروج از قبرند و هر يك در دادگاه الهى حاضر و سرافكندهاند. (نازعات، 9؛ قمر، 7) و نامه اعمال خود را در دست دارند (انشقاق، 8) و نيز آيات زير:
لا تكلم نفس الا باذنه (هود، 106).
علمت نفس ما قدمت و اخرت (انفطار، 5)
علمت نفس ما احضرت (تكوير، 14 و قريب به آن در انفطار، 5؛ رعد، 44 و...).
فلا تظلم نفس شيئاً (انبياء، 47 و قريب به آن در يس، 54 و...)
و فيت كل نفس ما كسبت (آل عمران، 25 و قريب به آن در آل عمران، 161؛ نيز ر. ك. به نحل، 111؛ عنكبوت، 70 و...).
با اين وجود به نظر مىرسد، قرآن در مواضع گوناگون برخى استعمالات نفس را به معنايى كه به وضوح تحول يافته و تقريباً عبارت است از معناى روح در عبارت «من در روح شما چنين مىخوانم» نشان مىدهد. اين كاربرد در توصيف زمانى كه پسران يعقوب براى دومين بار به شهرى آمدند كه يوسف در آن بود و طبق نصيحت پدر، از درهاى جداگانه وارد شدند، آمده است: و لما دخلوا من حيث امرهم ابو هم ما كان يغنى عنهم من الله من شىء الا حاجة فى نفس يعقوب قضاها (يوسف، 68).
از سوى ديگر در قرآن مىخوانيم: و اعلموا ان الله يعلم ما فى انفسكم (بقره، 235) (28) و به همين ترتيب عيسى (ع) محترمانه با خدا چنين مىگويد: تعلم ما فى نفسى ولا اعلم ما فى نفسك (مائده، 116؛ نيز ر.ك.به بقره، 235 و انفال، 53: ذالك بان الله لم يك مغيرا نعمة انعمها على قوم حتى يغيروا ما بانفسهم). تفاسير درباره سخن عيسى (ع) چنين پنداشتهاند كه «فى نفسك» به معنى «عندك» مىباشد. نفس را در آيات بالا مىتوان به معناى «ظرف انديشه» دانست. در اين جا ميزان دور شدن از معناى اوليه نفس (: نفحه حياتى) را احساس مىكنيم. همانگونه كه خداوند فرموده است: فاما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى فان الجنة هى الماوى (نازعات،41-40).
در آيهاى ديگر، (قيامت، 2) نفس، لوامه خوانده شده است. اين به معناى همان وجدان در نظر يك مسيحى نيست، بلكه مسئوليت فردى در زبان برپايى محكمه نهايى در قيامت است. قرآن با وجود قائل بودن به جسمانى بودن معاد، واژهاى را كه مبين جسم باشد در توصيف مواجهه با دادگاه الهى به كار نمىبرد، بلكه از واژههايى نظير «انسان» و «نفس» بهره مىجويد. نفس در روز قيامت، روح انسان معتقد است كه نسبت به تمامى اعمال گذشته خود مسئول است.
در آيات متعددى از قرآن، نفس به معناى موجود و شخص انسانى به كار رفته است، د راين كاربرد مىتوان بقاى مفاهيم قديمى (زبانهاى لاتين، فرانسه و اكدى) و نيز موضوع آغاز شدن نسل بشر از آدم را احساس كرد كه از آن جمله است: اتقوا ربكم الذى خلقكم من نفس واحدة (نساء، 1 و نيز بخشهايى از اين عبارت قرآنى در زمر، 6 و نيز رك: انعام، 98؛ اعراف، 188). نيز آياتى ديگر از تكليف هر نفس (بقره، 280 و 286 و نيز اعراف، 65 و 41؛ مؤمنون، 63) و عدم مرگ هيچ نفس بدون اذن خدا سخن مىگويد. قرآن بارها از نفسى سخن مىگويد كه به دست موسى كشته شده است: طه، 40؛ قصص، 19 و 33. در مورد قصاص جان نيز از نفس سخن گفته شده است (مائده، 151؛ اسراء 33، و ر.ك. به بقره، 3(29)5 و كهف، 75).
نفس در موارد متعددى در برابر مال دنيا قرار داده شده است: و جاهدوا باموالكم و انفسكم فى سبيل الله (توبه، 41؛ نيز ر.ك. به بقره، 155 و جز آن).
واژه نفس تا اين جا توأم با ارزشهايى معنايى به نظر مىرسيد كه گاه تا حدى فرار، اما همواره مرتبط با معناى اوليه «نفحه حياتى» است. حال بررسى استعمالات فراوانى باقى مىماند كه ظاهراً در آنها اين ريشه بدون گرفتن ارزش اسمى خود به سمت معنايى نازل ترميم پيدا مىكند. ما در قرآن از تعابيرى نظير لوموا انفسكم (ابراهيم، 22)، ان يهلكون الا انفسهم (انعام، 26)، و كثرت تعبير «ظلم نفسه» مطلعيم. همچنين از وجود تعابيرى نظير اخرجوا انفسكم. (30) (انعام، 93) اين انديشه در برخى موارد مفهوم تقابل و عمل طرفينى را اتكا مىكند: لا تخرجون انفسكم (بقره، 84).
واژه نفس، مفهوم غير مستقيم يا جزيى را نيز (بنابر يك پيشنهاد) القا مىكند: (31) ما حرم اسرائيل على نفسه (آل عمران، 93) ؛ كتب ربكم على نفسه الرحمة (انعام، 12 و 54) ؛ من عمل صالحاً فلنفسه (فصلت، 46) يقولون فى انفسهم (32) (مجادله، 8)؛ لا يستطيعون نصر انفسهم (انبياء، 43).
آيا از اين تحليل، مىتوان استنباط كرد كه زبان قرآن معناى نفس را «نفحه حياتى» «روح گياهى» مرتبط با جسم فانى مىداند؟ و دست كم، آيا اين معنى هر چند به ميزان اندك بازنمايانده شده است؟ آن چه بيش از همه به دست مىآيد، معناى «روح»، «شهوت پرست» و «مسئول در روز قيامت» و نيز «وجود انسانى» و «شخص انسانى» است. آيا مىتوان نتيجه گرفت كه در قرن هفتم در بخش غربى صحراى عربستان، و منحصراً در مكه، اين معانى واقعاً تنها معانى متداول بودند؟ چنين به نظر نمىرسد. بلكه بر عكس مىتوان چنين انديشيد كه معناى «روح شهوت پرست و مسئول» پيوندى وثيق با موعظه اسلامى دارد. بدين سان، مسئلهاى دشوار و تحريك كننده در باب ريشههاى چنين مفهومى در محيط عربى قرن هفتم مطرح مىگردد.
(24) - علاوه بر آنچه نويسنده اين مقاله ذكر كرده، جمع نفس در اسراء، 25 نيز به كار رفته است: ربكم اعلم بما فى نفوسكم (م).
(25) - نويسنده، نشانى آيه را 9/22 نوشته كه صحيح آن عبارت از 9/32 يعنى همان سوره سجده مىباشد (م).
(26) - در اين آيه، نه نفس به معناى مقر شهوت و گناه، بلكه به معناى جوهره معنوى و خدايى انسان است؛ چنان كه پيداست، نفس در اين آيه مفعول واقع شده است نه فاعل. مراد آيه به هلاكت، استخفاف و سفاهت كشيدن آن جوهره الهى و فطرى است (م).
(27) - نويسنده علاوه بر آيه نجم، 23، آيه 7 سوره 43 را نيز ذكر كرده كه ارتباطى با موضوع ندارد: و ما ياتيهم من نبى الا كانوا به يستهزوون (م). احتمالاً مراد وى آيه 71 سوره زخرف بوده است.
(28) - «و اصبر نفسك» در اين آيه به معناى مغلوب كردن نفس نيست. صبر در سراسر قرآن تنها در همين يك موضع به همراه مفعول مستقيم آمده و اين آيه خطاب به رسول اكرم است و معناى آن مغلوب كردن نفس نيست (م).
(29) - شماره آيه در متن، 135 ذكر شده كه صحيح نمىباشد (م).
(30) - اين آيه يعنى «و قلنا يا ادم اسكن انت و زوجك الجنة» ارتباطى با بحث ندارد. احتمالاً نويسنده در دادن نشانى آيه اشتباه كرده است.
(31) - نويسنده مقاله اين آيه را چنين ترجمه كرده است:"sortez" "expulsez vos personnes" كه به معانى «خويشتن را خارج سازيد» و «خارج شويد» مىباشد. اين ترجمه علاوه بر آن كه از مفهوم آيه به دور است، خلاف ديگر ترجمههاى فرانسوى نيز مىباشد، كه در اينجا نمونههايى از آنها ذكر شده است.
الف - ترجمه حميد الله: "dehors vos ames" روحهايتان بيرون !
ب - ترجمه صادق مازيغ: "les presseront de rendre l ame ,les bras tendus vers eux" فرشتگان دستان خود را به سوى آنان دراز كردهاند، آنان را مىفشارند تا جان دهند.»
ج - ترجمه قرآن مجمع ملك فهد به فرانسه: "laissez sortir vos mes" جانهايتان را رها كنيد در آيند» (م).
(32) - در اين جا نيز، آيه به "ne vous expulsez pas mutuellement" ترجمه شده كه ترجمه دقيقى نيست و خلاف سه ترجمه مورد اشاره در پانوشت پيشين و نيز ترجمه دكتر يحيى علوى و دكتر حديدى مىباشد. مراد از «انفسكم» در اين آيه خودى بودن افراد قوم بنى اسرائيل نسبت به هم است و نه افراد آن قوم به اخراج متقابل هم. تصريح به mutuellememnt اقدام در ترجمههاى فارسى نظير ترجمه مفهوم فولادوند و پورجوادى، مجتبوى و نه ترجمههاى انگليسى نظير پيكتان و اروينگ وجود ندارد، و تاكيد مىشود تعبير همديگر كه در برخى ترجمهها هست الزاماً مفهوم تقابل را نمىرساند. (م).